خب...
خب...
فکر می کنم دیروز در مورد زندان خواندن کرج بی انصافی کردم.
هرچه باشد اینجا بود که تورنادو (اسبم، خیلی خب... ماشینم) را به دست آوردم و هیچ وقت به اندازه این یک سال و نیم پشت سر هم لباس نخریده بودم.
شادی و سرزندگی اینجا هم با محله ی قبلی قابل مقایسه نیست.
کرج، متشکرم که من را با شور و نشاط پذیرفتی، از تو بیزار نیستم و همیشه به خوبی از تو یاد خواهم کرد.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |