کشف جدید
کشف جدید
راننده مرد جوانی بود که دلش نیامد من را سیدخندان پیاده کند تا آیا ماشین دیگر پیدا شود یا نه، جوانمردیاش حسابی گل کرده بود.
از همان اول که سوار شدم از موسیقی که در ماشین اش پخش می شد، بدم آمد. اگر دو ماه قبل بود می گفتم، ااا... این آهنگ های ایرانی اوایل دهه ۷۰، که من را یاد خاطرات بچگی ام می اندازد، اما آن شب مزخرفاتی تمام عیار بودند همراه با بی شرمی وصف نشدنی.
راننده موقع اذان ضبطش را خاموش کرد، که حرکتی تحسین برانگیز بود، اما بعد نگاهی به من انداخت و پرسید:«ضبط اذیت تون نمی کنه؟ آخه بعضیا هستن بدشون میاد»
با این که گفتم نه، به اندازه یک ماشین سواری اذیت نمی شوم، خاموشش کرد.
این چند روز اخیر هم چندباری ریمیکس پشت سر هم این آهنگ ها را شنیده ام.
به خودم می گویم اگر من با افتخار تمام خوانده بودم:«مگه تو چی ای، کی هستی؟ هرجا میرم تو هستی..»، می رفتم خودم را توی کمد دیواری اتاقم حبس می کردم تا زمانی که استخوان هایم هم از شدت شرم ریز ریز شود.