What we do
What we do
مسیر بعدی نوید بخش تر است و هیجان انگیزتر. عظیمیه، فاصله ی میان میدان اسبی تا میدان مهران. بهشت آدم هایی مثل من که به نظرشان توانایی لذت بردن از خوراکی ها یکی از بزرگترین نعمت هاست. بعد از آن نوبت بام می رسد، که در وصف حالات عجیب و روحانی آسمان اش حرفی برای گفتن نمی ماند.
سومین مسیر این زندان بزرگ که با پای پیاده طی می شود فردیس است. پنج فلکه ی همیشه زنده و سرحال، که پناهم می دهند برای قدم زدن در میان نئون های درخشان و آدم های خوشجال تا بن دندان لباس پوشیده ای که برای یک خرید جانانه آمده اند. هیچ کدام از بهترین شیرینی فروشی هایش به پای شیرینی خوشه نمی رسد و هنوز بستنی فروشی معرکه ای پیدا نکرده ام که نیشم را به رضایت باز کند.
روزهای اول سرم را به نشانه ی بی تفاوتی برمی گرداندم و لبخند می زدم، که انگار نه انگار، هیچ تمایل و علاقه یا نفرتی وجود ندارد. تا اینکه که یک گربه چاق از خود راضی شروع کرد به پنجول انداختن، انگار که رو به کسی می گفت: تو نتوانستی! تو هیچ گاه نتوانستی آن کنی که باید!