دنت سپیک
دنت سپیک
هنوز نمیدونم درباره پیشنهاد خانم ن چه کار کنم...شیفت ثابت صبح سخته
....
حدود ساعت 4 بعدازظهره..هنوز یه کم تب دارم و حالت سرگیجه...نمیدونم سرما خوردم و یا مال سرعت بالای ماشینه دیروزه که هنوز تو سرمه...
یه لکه بنفش هم دیدم رو بدنم...مثل همونی که قبلا رو بازو و پشت گردنم بود...احتمالا مال این پارازیتهاس...خلاصه من دست میبرم به قرآن خوندن دیگه مگه خود خدا رحم کنه...
5 ص سومه بقره رو بدون تمرکز و خیلی بد گفتم...فقط یه بار میتونم بگم و دیگه نمیتونم دوباره بخونم اشکالامو رفع کنم
یه قسمت خستگی حنجره ام بخاطر اون ه روانی بود...چون همش پوز میکرد ریکوردر و من مجبور میشدم از اول بگم...هم استرس و هم تکرار و هم خشم حنجره ام و داغون کرد...همون بهتر که از جلوی چشمم دور شد...
خوشحالم که زمان گذشته و تو الانم...یعنی یه دور قرآن تموم شده...دوره راحتتره...آدم یه ذهنیت قبلی داره
حیف بلد نیستم نرم افزار طراحی کنم...والا برای قرآن یه چیز خوب برای حفظ کسانی که مشکل حنجره دارن درست میکردم
نه قیافه ه از جلو چشمم دور میشه نه فکر سال بعد و پست بعد... یعنی الان ه کجاست...پشیمان شده یا نه...
.....
نمیخوام زیاد سریع پیش برم...این دو جزء و با بقره فعلا دوره میکنم...سوره های جدید و کم کم کم کم میخونم
دلم یه رابطه صمیمی تر میخواد با خدا... من دوری خودم و حس میکنم...
دلم برای ....میسوزه...خدایا همه بنده خودتن...بازم زبان من تند چرخید. غلط کردم...استغفرالله...هر چقد حنجره امو جریمه میکنی آدم نمیشم...باید تو همزه و حجرات لال میشدم
....
امروز خیلی سردم بود و احساس تبم و هنوز دارم ولی خواهرم پیشانیم و لمس کرد گفت خیلیم سرده ولی سرم سنگینه...فقط یه کوچولو
کاش زودتر امتحان درسم تمام بشه تعطیل و آزاد بشم...تدریس و بخاطر این دوس دارم تابستان آزادم
دلم شعر میخواد...شعر پیدات نیست عزیزم...رسمش نیست رفیق نیمه راه باشی...یه دوسه کلمه ای الهام کن......البته میدونم بی مهری از جانب من بود...معذرت میخوام ...واقعا زندگی بدون کلمات خالیه...