روز چهارم
روز چهارم
اینم از امتحان خودم و مراقبت آخر...فقط مونده تصحیح برگه ها و نوشتن لیست..اولیش راحته ...از دومیش بدم میاد.
امیدوارم فردا برگردن
.....
از امتحان برگشتم خسته و کوفتههمهاتاقا رو جارو کردم و..حیاط و پله ها رو شستم و یه دوش گرفتم...لباسهام و گذاشتم تو اب و تاید ولی هنوز اب نکشیدم...ناهار ددگ یه چیزی درست کرده بود خوردیم بعد ناهار هم ظرف شستم...الان کمرم خیلی درد داره...ددگ رفت دانشگاه...گفتم دیگه لازم نیست برگردی چون مدرسه ام تمام شده...امی هم امشب خونه نیست...من و رمی و ف هستیم فعلا...
الان حوصله برگه ها رو ندارم..خوابم میاد
.....
یه قابلمه متوسط دلمه درست کردم...هیچکس هم خونه نیست بخوره...کمرم الان دیگه در حال نصف شدنه...دوست دارم زودتر نمازهای قضام و بخونم و بمیرم...خوشم نمیاد از احساس ناتوانی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |