اسیر عشق
اسیر عشق
شکایت از چه کنم کین نگار مشکین موی
به قهر می کشد آخر مرا چه چاره بگوی
دلش به لرزه نیاید ز اشک و آه و غمم
عجب ز قلب تو ای جان تهی زنرمی خوی
روا نبود شکستن دلم به قهر و غضب
کنون که نوبت تست ای صنم دلی تو بجوی
تو مریمی و ز بوی تو مست مست شدم
سزاست گر که بمیرم بکش بهشتی روی
سزای من نبود گوشه ای به زندانی
گنه نکرده به زنجیر بسته ای ز چه روی
ز بوی زلف پریشان اگر که مست شدم
اسیر حلقه گیسوت گشته ام خوش بوی
اگر چه خاطر من خسته ای به بی مهری
"رها"ست عاشق و ازعشق تو نپیچد روی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |