اتّـبـاع احسـن
اتّـبـاع احسـن
...آيه نمى گويد: «استمعوا كل قول فاتبعوا احسنه» : هر سخنى را بشنويد آن گاه به احسن هاى آن بگرويد.
آيه از آيه هاى «تربيتى» است و موضوع آن «سخن» و شنيدن سخن در محاورات روز مرّه است. تنها لجاجت و يكدندگى را مردود مى شمارد و انسان ها را به يادگيرى از همديگر دعوت مى كند و تعليم و تعلم را «مشروط» مى كند.
درست بر خلاف برداشت متمسكين مذكور كه گمان مى كنند آيه در مقام دعوت به شنيدن هر سخن است در هر بستر و جهتى. آيه دايره استماع را نه تنگ مى كند و نه گشاد بل پيروى از شنيده هارا مشروط مى كند. كه نبايد هر سخن را پذيرفت و نبايد از هرگوينده اى پيروى كرد.
همانطورى كه «اطلبوا العلم ولو بالصين» مى گويد «العلم» نه هر باطل. پيام اين آيه و اين جمله كاملا يكى است يعنى سخن را مى شنوند و اگر ديدند علم است مى پذيرند و اگر ديدند علم نيست نمى پذيرند.
بلى اسلام به استماع علم و شنيدن علم و يادگيرى علم از هركس و از هر جائى، تشويق مى كند.
آيه در مقام حساس كردن است حتى در ميان شنيده هاى علمى نيز باز به گزينش «علمى تر» دعوت مى كند و نمى گويد يتبعون حسنه، مى گويد: يتّبعون احسنه.
ثانياً: در آيه «قول» آمده است يعنى سخن نه دين و مكتب. هگل مكتب آورده است نه سخن، مزدك دين آورده است نه سخن. جوكيات هندى يك مكتب است نه سخن، فلسفه ارسطوئى يك مكتب است نه سخن. و...
منابع سنى و شيعى متحداً آورده اند: روزى پيامبر اسلام ورقه اى از پوست در دست عمر ديد پرسيد آن چيست؟
عمر گفت بخشى از تورات است. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) ناراحت شد به طورى كه رنگ صورتش متغير گشت فرمود: اگر امروز موسى زنده بود مكلف بود از من پيروى كند.
عمر مى دانست آيه مورد بحث، در قرآن است نه تنها به آن متمسك نشد حتى از موضع و مورد و پيام آيه پرسش هم نكرد كه يا رسول الله پس پيام اين آيه چيست؟ زيرا او مانند هر عرب ديگر مى دانست كه آيه به هيچ وجه به اين موضوع ربطى ندارد.
ثالثاً: آن چه مهم است تشخيص احسن است. اولين پيام اين آيه اين است كه شنونده بايد از توان «تشخيص احسن» بر خوردار باشد هر جائى كه با سخن مشكوك رو به رو شود اگر از توان تشخيص كافى نسبت به آن سخن بر خوردار نيست بايد از شنيدن آن خود دارى كند.
...رابعا: آنان كه ارسطوئيات را وارد اسلام كردند (از خالد بن يزيد اموى تا مامون و تا اسحاق كندى) نه انگيزه علمى داشتند و نه قصدى براى انتخاب احسن، تنها مى خواستند چيزى براى خودشان دست و پا كنند تا در مقابل ائمه(عليه السلام) دست خالى نباشند و «انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا» را كه پيش تر با شعار «حسبنا كتاب الله» لطمه خورده بود، به «انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و الارسطوئيات» تبديل كنند.
امروز هم گفته مى شود: اگر دست از ارسطوئيات بر داريم دچار جهل و انحراف مى شويم. اين گروه نيز به طور ناخود آگاه و بانيت خوب، ثقلين را به «ثقلات ثلاث» تبديل كردند «كتاب الله و عترتى و الارسطوئيات» كه صد البته احاديث عترت در تبيينات متروك مانده است گرچه در فقه كار بزرگ و فوق العاده اى انجام يافته است.
و آن عده ايرانيانى كه نمى خواستند زير بار اسلام بروند و راهى مى جستند كه هم بتوانند خودشان را از تكاليف شريعت اسلامى راحت كنند و هم مورد مواخذه قرار نگيرند، جوكيات هندى را وارد اسلام كردند و با استمداد از رهبانيت حسن بصرى و سوء استفاده از زهد اسلامى، جريان تصوف را به راه انداختند، نه كارى با تشخيص احسن داشتند نه با تخصص، و آن چه براى شان احسن بود متلاشى شدن اسلام بود.
يادگيرى علوم:
علوم تجربى: يادگيرى علوم تجربى از هر كسى و از هر ناحيه جغرافى اى لازم و گاهى واجب كفائى است مانند انواع علوم مربوط به مهندسى، پزشكى، رياضى و... خواه كسى كه در صدد آن هست متخصص باشد و خواه نه.
علوم انسانى: يادگيرى علوم انسانى در همه رشته هاى آن بدون استثنا، مشروط به «تخصص» است به شرحى كه گذشت، زيرا هر علم از علوم انسانى بخشى از مكتب را تشكيل مى دهد.
منبع: محی الدین در آینه فصوص جلد اول-ص 54-57 با اندکی تلخیص