شيطان پرستان
شيطان پرستان
در برگهاى پيش دو دست خدا كه در آيه «خلقتُ بيدىّ» آمده است از ديدگاه فلسفه و عرفان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)به شرح رفت كه عبارت از «امر» و «خلق» است. و نيز بيان شد كه در نظر محى الدين و قيصرى مراد از دو دست، صفات جمال و صفات جلال خداوند است. مرادش در اين جا نيز همان است كه خداوند از همه صفات جمال و صفات جلال خود به آدم داد.
ـ و ما هو الّا عين جمعه بين الصورتين، صورة العالم و صورة الحق: و نبود آن چه كه (با دست جمال و دست جلال داد) مگر عين جمع كردن بين دو صورت، صورت عالم و صورت خدا، (هر دو صورت را در آدم جمع كرد).
ـ و ابليس جزء من العالم لم تحصل له هذه الجمعية: و ابليس جزء عالم بود اما براى او اين «جمع» حاصل نشد. (يعنى او بهره اى از صورت عالم و بهره اى هم از صورت خداداشته و دارد، اما جامع همه آن دو، نيست).
قيصرى مى گويد: ابليس مظهر اسم «مضلّ» كه اسم خدا است مى باشد. اما آدم مظهر اسم «اللّه» است كه همه اسماى خدا در آن جمع است.
شيطان پرستان:
بلى: ابليس هم مظهر خدا است و باغ زيباى تصوف از اين ثمرها زياد دارد. معلوم مى شود قيصرى اساساً از معناى «إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ» [1]، خبر ندارد كه خداوند هيچ كس را اضلال ـ از نوع اضلال كردن ابليس ـ نمى كند.
مريدان مدرن و صوفيان نو پديد كه پيروان محى الدين و ملاصدرا هستند دير رسيده اند، بديهى است پيروان پيشين به مصداق «الفضل لمن تقدم» بهتر به حقيقت رسيده اند. هفت شهر عشق را ديگران گشتند برخى ها هنوز اندر خم يك كوچه اند. پيش تر گفته شد فرقه هاى زيادى از مكتب محى الدين و مركز قونيه برخاستند. مسكين «شيطان پرستان»، همه فرقه هاى اسلامى حتى خوارج، آن ها را محكوم مى كنند. در حالى كه آنان سخنى غير از اين ندارند كه ابليس مظهر خداست و خدا خواسته او مضل باشد. اگر خدا ابليس را مظهر اسم «هادى» كرده بود او نيز موجود مفيدى مى شد، مضل بودن ابليس براى كائنات لازم بود و به همين جهت خدا او را چنين كرده است.
اين گونه سخنان با هر تأويل، با هر توجيه، با هر مراد و مقصودى باشد با اساس اسلام تضاد دارد.
شيطان پرستان كه نام ديگرشان «يزيديان» است طايفه اى از كردان در شمال عراق، ديار بكر (سابقاً در گوشه اى از اورامانات ايران، نيز،) هستند. كه در هر كدام از سه منطقه مذكور، به صورت چند روستا، زندگى مى كنند. اينان نيز مانند صوفيان «حروفيه»، «نقطويه» و «بكتاشيه» كه پيش تر شرح حال شان گذشت، از ثمرات «خانقاه قونيه» كه مركز تبليغ و ترويج تصوف محى الدين بود و توسط صدر قونوى، عبدالرزاق قاسانى و همين قيصرى هاى خودمان، رهبرى مى شده است.
اين فرقه هنوز هم هستند و در پنهان كردن عقايد خود بى اندازه كوشش مى كنند، شيطان را مظهرى از مظاهر خدا مى دانند زيرا محى الدين همه چيز را مظهر خدا مى داند، دوزخيان از آن جمله ابليس را در دوزخ برخوردار از الطاف الهى و مشغول به عيش و لذت مى دانند. بر اين پايه يزيد را نيز مظهر خدا دانسته و برايش ارج مى نهند. آنان براى سمبل هاى منفى در رأس شان شيطان، نقش بزرگى در آفرينش كائنات قائل هستند.
اصل ديگر مكتب محى الدين يعنى «انكار وجود شرّ در عالم» تكيه گاه دوم اين فرقه است. آنان شيطان را طاوس مى نامند و مجسمه اى از طاوس درست مى كنند و به آن احترام مى گذارند. يهوديان مار را سمبل شيطان مى دانند و اينان طاوس را.
يزيديان شيطان پرست دو كتاب مقدس هم دارند، يكى به نام «كتاب جلوه» و ديگرى كتابى كه شامل گزارشاتى از آفرينش آسمان، زمين، بهشت و دوزخ، است.
جنبش محمد على فروغى (كه كمر همت ارتجاعى احياى فرهنگ ايران باستان، بربسته بود) در صدد برآمد كه شيطان پرستان را با توجيهاتى به ايران باستان ربط دهد تا دستكم در كنار زردشتيان موجود، گروه ديگر نيز داشته باشند. آنان مى گفتند: شيطان پرستى عنصر «نقش اهريمن در آفرينش» را از ايرانيان قديم حفظ كرده و آن را با برخى از باورهاى اسلامى در آميخته اند. و دليل دوم شان نژاد شيطان پرستان بود كه از كردان ماد (ميديا) هستند.
اما به دليل روشن بودن مسئله و مشخص بودن ماهيت اعتقادى شيطان پرستان، جنبش فروغى در اين فعاليت ناكام ماند. از اين ناكامى بهره اى هم به دهخدا و شاگردش دكتر معين نيز رسيده است، و شيطان پرستان همچنان نسب رسمى خودشان را بر محى الدين، حفظ كردند.
يزيديان شيطان پرست در همسايگى خانقاه قونيه و با تغذيه فكرى از آن مركز، به وجود آمدند كه شايد قباحت و شگفتى عقايدشان قبيح تر و شگفت تر از دو فرقه كوچك «تومان توكدى» و «چراغ سوندرن» كه پيش تر به شرح رفت، نباشد، كه همگى هداياى پر ارزش محى الدين و ليبراليسم جناب او، به جامعه بشرى هستند:
باز ازين باغ ثمر رسيده *** تلخ ولى تازه وتر رسيده
باشى و بينى پس هر چند وقت *** هى خبرى پشت خبر رسيده
فديه شخصيت خوبان بود *** امت را هر چه خطر رسيده
قيصرى مى گويد: بدان، شيطان نيز مربوب ومورد پرورش حقيقت آدم است گرچه او آدم را با وسوسه اش از جنت خارج كرد. زيرا حقيقت آدم (انسان كامل، خليفه) مظهرهاى همه اسماى خدا را از عالم غيب بر مى گيرد، همان طور كه خداوند همه اسماء را براى عالم بر مى دهد. پس (چون شيطان نيز مظهر اسم «مضلّ» است و از زير مجموعه هاى آدم است) پس آدم است كه در واقع مضلّ نفس خود است براى نفس خود. تا برساند هر كدام از افراد خود (افراد انسان) را به كمال مناسب... پس گمراه كردن شيطان آدم را اشكالى در خلافت آدم و ربوبيت آدم بر شيطان، وارد نمى كند.
با اين بيان قيصرى، كه شيطان را عامل كمال انسان مى داند، چه جاى ملامت بر شيطان پرستان است مگر آنان چيزى غير از اين سخن مى گويند؟...؟!.
[1]ـ رعد،27.
http://www.binesheno.com/Files/books.php?idVeiw=785&level=4&subid=785
منبع:محی الدین در آینه فصوص جلد اول.ص257-259