فيض در بينش حضراتِ[ارسطویی]
فيض در بينش حضراتِ[ارسطویی]
مى گويند دائماً از وجود خدا فيض صادر مى شود كه اگر اين فيض يك لحظه اى صادر نشود، عالم به عدم تبديل مى شود.
اما مكتب اهل بيت(عليه السلام)فلسفه اهل بيت(عليه السلام)مى گويد: هيچ چيزى از وجود خدا صادر نمى شود زيرا صادر شدن «تجزيه» را لازم گرفته و تجزيه شدن وجود خدا، مركب بودن آن را لازم گرفته است.
در فلسفه اهل بيت(عليه السلام)فيض دوگونه است:
1 ـ ايجاد موجود اوليه: كان الله و لم يكن معه شىء، خداوند پديده اوليه را ايجاد كرد، انشاء كرد، احداث كرد. سپس اشياء را از همديگر خلق كرد در حالى كه ايجاد نيز در كنار جريان خلقت همچنان ادامه دارد «له الخلق و الامر» : عالم امر و عالم خلق، هردو در جريان هستند و منشأ هيچ كدام از اين دو ذات خدا، وجود خدا، نيست بل اراده و «امر» خدا است.
2 ـ فيض به گونه دوم عبارت است از لطف و رحمت خداوند به انسان و مخلوقات: هدايت مى كند، توفيق ميدهد، دعارا مستجاب مى كند، ارسال رسل مى كند، در قدرهاى عالم خلق، دخل و تصرف مى كند «كل يوم هو فى شأن» و نه چنين است كه «قالت اليهود يدالله مغلولة» و نه چنان كه خداى ارسطوئيان «خداى موجَب» ودست بسته و بى كار و «فعل محض» غير فعال و تماشاگر محض است. خداى ارسطو همان خداى دست بسته يهودان است.
فيضان فيض از خداوند در نظر حضرات، درست مانند فيضان انرژى از خورشيد است كه روزانه مليون ها تن از وجود خودش را به اطراف از جمله كره زمين صادر مى كند كه اگر اين صدور و اين فيضان خورشيد قطع شود هم حيات در كره زمين از بين مى رود و هم منظومه شمسى به هم مى ريزد.
امام خمينى قدس سره درتفسير سوره حمد اين بينش را رسما و به طور نص رد كرده است.
واسطه فيض:
حضرات مى گويند پيامبر و آل (صلوات الله عليهم) واسطه فيض هستند. ما هم عقيده راسخ مان همين است اما آنان بر اساس «صدور» و ما در نوع اول فيض بر اساس «ايجاد».
آنان مى گويند: هر چه از خدا صادر مى شود به وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى رسد سپس از وجود او نيز صادر شده به كائنات مى رسد، مانند انرژى خورشيد كه در نيروگاه اطراف يزد به دستگاه هاى نيروگاه مى رسد سپس با كابل و شبكه سيم كشى به ساير جاها مى رسد.
براستى خداى ارسطوئيان تا به اين قدر كوچك، تجزيه پذير، ناتوان از ايجاد، صرفاً منشأ صدور است.
واسطه بودن آن حضرت و اهل بيتش در نوع اول بدين معنى است كه: ممكن است آنان از خداوند بخواهند چيزى را ايجاد كند. يا به خاطر آنان ايجاد كند.
در نوع دوم از فيض، واسطه در فيض عبارت است از واسطه رحمت، واسطه توفيق، واسطه استجابت دعا و... يعنى همان «وسيله» همان «توسل» كه دعاى توسل سمبل آن است و نيز عبارت است از شفاعت. ودر آخرت سمبل اعلاى واسطه فيض بودن پيامبرو آل ـ صل الله عليهم ـ همان شفاعت است.
و بالمئال هر دو گونه واسطگى يك گونه مى شوند.
منبع: مجی الدین در آینه فصوص جلد اول167-168
فلسفه و عرفان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) مى گويد: فيض عبارت است از خواست و اراده خداوند و رحمت او نه سريان وجود او در وجودهاى ديگر موجودات عالم. و اگر خداوند فيض رحمتش را از عالم قطع كند لازمه حتمى آن از بين رفتن عالم نيست به طورى كه رحمتش را از معاويه، يزيد، شمر قطع كرد و آنان زندگى كردند و در قيامت هم خواهند بود و در دوزخ نيز خالداً خواهند بود. درست است اگر خدا اراده كند عالم را نابود مى كند ولى خودش وعده فرموده كه اين اراده را نخواهد كرد و «إِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ» [1]. در نظر صوفيان و تصوف نو پديد صدرائى، خداوند (نعوذ باللّه) براى اداره عالم ابزارى غير از وجود خود ندارد و وجودش را ابزار حفاظت از عالم كرده، وجودش را در سرتاسر عالم گسترانيده تا بتواند عالم و اشياء عالم را حفظ و اداره كند.
فلسفه قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) مى گويد: خداوند عالم را با «كن فيكون» ايجاد كرده است. وجود عالم را ايجاد كرده، عالم وجود دارد، اشياء عالم وجود دارند. با اراده اش ايجاد كرده و با اراده اش نيز آن را اداره مى كند. وجود عالم سرايتى از وجود خدا نيست. بل وجود عالم با فعل خدا بل به محض اراده خدا، ايجاد شده است «اذا اراد ان يقول لشيىء كن فيكون» [2].
خداى صوفيان و ارسطوئيان يك خداى بيچاره و ناتوان و بس كوچك است تا وجود خود را به كار نگيرد نمى تواند كارى را بكند بل يك خداى «فعل محض»، «غيرفعال» و لميده در سرير الوهيت تماشاگر صدور اشياء از وجود خود و يا تماشاگر تموّج و تحركات وجود خود است كه هر حركت و هر موجش يك شىء از اشياء عالم است.
ميان اين حقيقت و ان فسانه *** تفاوت از زمين تا آسمان است
يكى سيمرغ و عنقاى دو هستى *** يكى نازد به تخمش ماكيان است
يكى علم است و تبيين است و دانش *** يكى وهم و خيال و بافتمان است
يكى وحى و نبوت با امامت *** يكى بر حول منقل گفتمان است
يكى بى «مى» نتاند حرف گفتن *** يكى نور المبين روح البيان است.
[1]ـ آل عمران،9.
[2]ـ ياسين، 82.
منبع:همان ص262-263