مگر انبیاء معصوم نیستند پس چرا حضرت آدم از آن درخت ممنوعه، خورد؟
مگر انبیاء معصوم نیستند پس چرا حضرت آدم از آن درخت ممنوعه، خورد؟
ترجمۀ حدیث: امام کاظم(ع) فرمود: خداوند دو اراده و دو مشیئت دارد: ارادۀ حتمی. و ارادۀ عزمی.
گاهی نهی می کند در حالی که انجام آن فعل مشیئت (خواستۀ) اوست. و گاهی امر می کند، در حالی که انجام آن فعل را مشیئت نکرده است.
مگر نمی بینی که خداوند آدم و همسرش را نهی کرد که از آن درخت نخورند، در حالی که آن (خوردن) را خواسته و مشیئت کرده بود، چون اگر نخواسته بود، نمی خوردند و اگر می خوردند مشیئت آنان بر مشیئت خدا غلبه می کرد (و این محال است).
و امر کرد ابراهیم(ع) را به ذبح پسرش، در حالی که عدم ذبح را مشیئت کرده بود. و اگر عدم ذبح را نخواسته بود، مشیئت ابراهیم بر مشیئت خداوند عزّ و جلّ، غلبه می کرد.
از قدیم همیشه پرسیده اند: مگر انبیاء معصوم نیستند پس چرا حضرت آدم از آن درخت ممنوعه، خورد؟ و جواب های عجیب و غریب گفته شده که هیچکدام به جائی نرسیده، مثلاً گفته اند آن کار آدم گناه نبود، ترک اولی بود. در حالی که قرآن می گوید «عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى[1]». و دیگر توجیهات بی نتیجه.
اما خود قرآن پاسخ این پرسش را داده است لیکن کسی به آن توجه نکرده است. به روشنی از خود قرآن معلوم می شود که اساساً آدم و حوّا در آن وقت، در مراحل خلقت بوده اند یعنی هنوز خلقت شان کامل نشده بود و به عنوان یک انسان مکلّف، نبوده اند. پس از خوردن از آن درخت خلقت شان کامل می شود. و پس از آن برای شان تکلیف می آید.
می فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[2]» و نیز می فرماید: «قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى[3]». هر دو آیه می گویند که تکلیف بعد از خروج از آن جنگل (جنت)، خواهد آمد. یعنی قبلاً تکلیفی در کار نبوده است.
آدم و حوّا بر خلاف امر خدا عمل کردند، اما آنان در اواخر مراحل خلقت بودند، تکلیف برای انسان کامل است نه آن که هنوز مراحل خلقت را طی می کند. این کار آن دو را می توان به رفتار یک کودک صغیر تشبیه کرد. همان طور که کودک نیز عصیان می کند. و از عصیانش توبه هم می کند.
پرسش: اگر به حدّ تکلیف نرسیده بودند، پس چرا خداوند، آنان را نهی کرده بود؟
پاسخ: اولاً: شما هم کودکان را امر و نهی می کنید و باید بکنید. و گاهی بنابر مصلحتی، امر معکوس، و نهی معکوس هم می کنید.
ثانیاً: مطابق پیام چند حدیث، وقتی که از آن درخت خوردند لباس شان که یک پوشش طبیعی بود از پیکرشان ریخت. پیش از آن کل پیکرشان پوششی از «لاک» داشت که حدیث می فرماید: از جنس همین لاک که در سر انگشتان مانده است.
و باید از آن درخت می خوردند اما نه خوردن معمولی، خوردن با احساس ترس، احساس قانون شکنی. تا آن خوراک آن تأثیر را داشته باشد. می دانیم که وضعیت روحی و روانی در تأثیر غذا نقش مسلّم دارد.
حدیث مورد بحث، فقط در مقام بیان آن موارد نادر است که خداوند امر می کند، اما خودش مانع از عمل به «ماموربه» می شود. نهی می کند اما خودش با مشیئت خودش می خواهد که به «منهی عنه» عمل شود.
والاّ، چرا از میان این همه امرها و نهی های خدا که هر روز بر خلاف شان عمل می شود، این همه ترک اوامر و ارتکاب نواهی می شود، امام(ع) تنها به سراغ دو پیامبر می رود و از ماجرای آن دو، مثال می آورد-؟
حدیث به دو پرسش باصطلاح «مقدّر»- پرسش مقدّر- جواب می دهد:
پرسش اول: آیا امکان دارد که خداوند به یک چیزی امر کند در حالی که مشیئت کرده آن کار حتماً انجام نیابد-؟
می فرماید: بلی؛ مانند ماجرای ابراهیم.
پرسش دوم: آیا ممکن است که خداوند از یک چیزی نهی کرده باشد در حالی که مشیئت کرده آن کار حتماً انجام یابد-؟
امام(ع) می فرماید: بلی؛ مانند ماجرای آدم.
و این است که فرمود «ارادة حتم».
اما ارادۀ عزم: در امور تکلیفیه، خداوند به بنده اش اختیار و توان عمل به اوامر و توان خود داری از ارتکاب نواهی را داده و عزم کرده که آنان مطابق آن ها با اختیار خودشان عمل کنند. و در این عرصه هیچکدام از طرفین قضیه را «ارادۀ حتم» نکرده است و حتمیت آن را در اختیار بندگان گذاشته است.
... در مثال آدم و ابراهیم، امر و نهی کرده در حالی که خودش عدم ماموربه، و ارتکاب منهی عنه را مشیئت حتمی کرده و آن دو را مختار نگذاشته است. اما در عرصه گستردۀ تکلیف، اوامر و نواهی را در اختیار مکلّف قرار داده است.
گاهی نهی می کند در حالی که انجام آن فعل مشیئت (خواستۀ) اوست. و گاهی امر می کند، در حالی که انجام آن فعل را مشیئت نکرده است.
مگر نمی بینی که خداوند آدم و همسرش را نهی کرد که از آن درخت نخورند، در حالی که آن (خوردن) را خواسته و مشیئت کرده بود، چون اگر نخواسته بود، نمی خوردند و اگر می خوردند مشیئت آنان بر مشیئت خدا غلبه می کرد (و این محال است).
و امر کرد ابراهیم(ع) را به ذبح پسرش، در حالی که عدم ذبح را مشیئت کرده بود. و اگر عدم ذبح را نخواسته بود، مشیئت ابراهیم بر مشیئت خداوند عزّ و جلّ، غلبه می کرد.
از قدیم همیشه پرسیده اند: مگر انبیاء معصوم نیستند پس چرا حضرت آدم از آن درخت ممنوعه، خورد؟ و جواب های عجیب و غریب گفته شده که هیچکدام به جائی نرسیده، مثلاً گفته اند آن کار آدم گناه نبود، ترک اولی بود. در حالی که قرآن می گوید «عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى[1]». و دیگر توجیهات بی نتیجه.
اما خود قرآن پاسخ این پرسش را داده است لیکن کسی به آن توجه نکرده است. به روشنی از خود قرآن معلوم می شود که اساساً آدم و حوّا در آن وقت، در مراحل خلقت بوده اند یعنی هنوز خلقت شان کامل نشده بود و به عنوان یک انسان مکلّف، نبوده اند. پس از خوردن از آن درخت خلقت شان کامل می شود. و پس از آن برای شان تکلیف می آید.
می فرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[2]» و نیز می فرماید: «قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى[3]». هر دو آیه می گویند که تکلیف بعد از خروج از آن جنگل (جنت)، خواهد آمد. یعنی قبلاً تکلیفی در کار نبوده است.
آدم و حوّا بر خلاف امر خدا عمل کردند، اما آنان در اواخر مراحل خلقت بودند، تکلیف برای انسان کامل است نه آن که هنوز مراحل خلقت را طی می کند. این کار آن دو را می توان به رفتار یک کودک صغیر تشبیه کرد. همان طور که کودک نیز عصیان می کند. و از عصیانش توبه هم می کند.
پرسش: اگر به حدّ تکلیف نرسیده بودند، پس چرا خداوند، آنان را نهی کرده بود؟
پاسخ: اولاً: شما هم کودکان را امر و نهی می کنید و باید بکنید. و گاهی بنابر مصلحتی، امر معکوس، و نهی معکوس هم می کنید.
ثانیاً: مطابق پیام چند حدیث، وقتی که از آن درخت خوردند لباس شان که یک پوشش طبیعی بود از پیکرشان ریخت. پیش از آن کل پیکرشان پوششی از «لاک» داشت که حدیث می فرماید: از جنس همین لاک که در سر انگشتان مانده است.
و باید از آن درخت می خوردند اما نه خوردن معمولی، خوردن با احساس ترس، احساس قانون شکنی. تا آن خوراک آن تأثیر را داشته باشد. می دانیم که وضعیت روحی و روانی در تأثیر غذا نقش مسلّم دارد.
حدیث مورد بحث، فقط در مقام بیان آن موارد نادر است که خداوند امر می کند، اما خودش مانع از عمل به «ماموربه» می شود. نهی می کند اما خودش با مشیئت خودش می خواهد که به «منهی عنه» عمل شود.
والاّ، چرا از میان این همه امرها و نهی های خدا که هر روز بر خلاف شان عمل می شود، این همه ترک اوامر و ارتکاب نواهی می شود، امام(ع) تنها به سراغ دو پیامبر می رود و از ماجرای آن دو، مثال می آورد-؟
حدیث به دو پرسش باصطلاح «مقدّر»- پرسش مقدّر- جواب می دهد:
پرسش اول: آیا امکان دارد که خداوند به یک چیزی امر کند در حالی که مشیئت کرده آن کار حتماً انجام نیابد-؟
می فرماید: بلی؛ مانند ماجرای ابراهیم.
پرسش دوم: آیا ممکن است که خداوند از یک چیزی نهی کرده باشد در حالی که مشیئت کرده آن کار حتماً انجام یابد-؟
امام(ع) می فرماید: بلی؛ مانند ماجرای آدم.
و این است که فرمود «ارادة حتم».
اما ارادۀ عزم: در امور تکلیفیه، خداوند به بنده اش اختیار و توان عمل به اوامر و توان خود داری از ارتکاب نواهی را داده و عزم کرده که آنان مطابق آن ها با اختیار خودشان عمل کنند. و در این عرصه هیچکدام از طرفین قضیه را «ارادۀ حتم» نکرده است و حتمیت آن را در اختیار بندگان گذاشته است.
... در مثال آدم و ابراهیم، امر و نهی کرده در حالی که خودش عدم ماموربه، و ارتکاب منهی عنه را مشیئت حتمی کرده و آن دو را مختار نگذاشته است. اما در عرصه گستردۀ تکلیف، اوامر و نواهی را در اختیار مکلّف قرار داده است.
[1] آیه 121 سوره طه
[2] آیه 38 سوره بقره
[3] آیه 123 سوره طه
منبع: کتاب نقدهای علامه طباطبایی بر علامه مجلسی ص395
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |