گریه ای با طرح لبخند!
گریه ای با طرح لبخند!
دل بستن به آدم ها،شبیه نشستن در اتوبوس و عاشق یکی از
مسافرهای چندتا صندلی آنطرف تر شدن است!
او چند ایستگاه زودتر از من پیاده میشود...
چیزی پیش من جا میماند،یا که نمی دانم...شاید چیزی
توی همان ایستگاه از من کنده شد و جای خالیش در من درد
گرفت!
اتوبوس خالی میشود انگار توی همان ایستگاه....!
//نادر ابراهیمی:نگذارید نام شما را بدانند،نگذارید شما را با نام
کوچکتان بخوانند...
//اما انسان مبتلاست...یعنی باید مبتلا شود!
زندگی تا از تاریکی نگذرد،به روشنایی نمیرسد....
جهنمی ست دلشکستگی که کوره گل آدمیت است....
از گل خام نه کوزه میسازند برای آب ریختن و نه گلدان برای گل
گذاشتن...
//با گریه هایم اما حال خوبی هم هست...که بیهوده نسوخته ام!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |