مرگ در میزند!
مرگ در میزند!
چند شب قبل میگفتم:
خدایا من رو با زندگی بی درد،عوقبت نکن!...
منو با آسایش و بی خبری،جهنم نکن!
//...سایه مرگ از حوالی م گذشت و گفتم:خدایا مرسی که حواست
هست به دردم،به دلم!
راست میگفتند که عشق همه خانه های شهر را گشت و سرانجام
همسایگی مرگ را برگزید!
مرگ معنی بزرگی به محدودیت فرصت عشق و زندگی میدهد!
خدایا شکرت...امروز کاری که ماه ها پشت گوش می انداختم را
با احساس چیزی که سایه مرگ به من فهماند انجام دادم!
//مرگ،همیشه به من جوششی عمیق بخشیده،مرا از کینه ها و بحث
ها کنده....به من قواره زندگیم را یادآوری کرده!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |