شکسته
شکسته
امروز عصر عکسی نشونم داد... یه عکس مربوط به سال قبل شهریور... یه ماه قبل
آشناییمون... چند لحظه گنگ شدم... باورم نشد این جوون رشید و توپر با صورت
عین قرص ماه که نشاط ازش می بارید ، همین مجتبای من باشه...
از اون هیکل ورزشکاری فقط شونه های پهن مونده...
:'( مجتبام پیر شده... شکسته...
مجتبام خرد شده زیر چرخ دنده های زندگیش...
چه انتظاری داشته باشم از جوونی که تو ۲۶ سالگی دو شکست مالی، یه داغ
رو سینه و یه سکته خفیف رد کرده...
چکار کنم برای دلش؟ غیر از خندوندن و خندیدن..
غیر از ثابت کردن اینکه دنیا دنیا عوض شه ، من عوض بشو نیستم...
غم دارم.... غمم تموم نمیشه... تموم نمیشه تا دوباره بشه همون مجتبای شهریور پارسال...
که صورتش مثل ماه بدرخشه...
خدا دلم به همین خوشه... دلخوشیم رو نگیر...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |