بر باد رفته
بر باد رفته
- اعتماد کردن سخته...
+ یعنی تو به من اعتماد داری؟
- ( مکث) ...
+ آره جون عمم..
- اعتماد دارم.... فقط به تو اعتماد دارم...
تلخ بود. تلخ بود که دیدم انقدر ایمان داری که بهت اعتماد ندارم یا شایدم یه تیر
تو تاریکی بود... اما تلخ ترش اینجاست که حدست درسته... اعتماد ندارم...
بهم میگن گذشته رو فراموش کن تو الان اون رو داری... دوستت داره...
مطمئنم که دوستم داره... این تنها چیزیه که با اطمینان میگم...
اما یه ایرادی هست، من؛ بد له شدم... به این هم اطمینان دارم که میشد که بدتر از
این باشه و من جستم..
راستش رو بگم خیلی خسته ام... از همین بی اعتمادی خودم خسته ام...
از اینکه هر بار ناراحت میشم دورم رو نگاه میکنم و تکرار میکنم: دروغه... دروغه...
چرا خوب نمیشم... اه...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |