دیشب تو محوطه کلی با نگار حرف زدم..
صبح 11بیدار شدم.تا الان با فاطمه و بهار سرسنگین بودم..کلاس حیاتی رو رفتم.ساعت سه اومدم خونه.شقی داشت میرفت دانشگاه.فاطمه و بهار خونه بودن..کلی ب بهار فحش دادم خودمو خالی کردم..
بعد کلاسشون میرن خونه..بعد مهسا و سارا اومدن وسایلشونو جمع کردن رفتن.شقی رفت.نگار رفت.فاطمه گفت گل بچینم..براش یه دسته گل درست کردم رفت..بعد کلاس مامان زنگ زد حرف زدیم..یه یه ساعت پیش ایمان زنگ زد..امشب سمیه سونو داره معلوم میشه بچش چیه
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |