موج گیسوانت
موج گیسوانت
در دشت قلب من خاطر تو رقص رنگها را برافراشته با نوای دلدادگی های بی انتهای دلی که به بی رنگی دل تو دل باخت و در آشوب گیسوانت قرار یافت بیقراریهای دلنشینش، پای لغزش شبنم احساس من،خورشید رخسار تو میدرخشد و سکوت من ،شعری میشود که قافیه اش همان تارهای گیسوانی ست که گاه به گاه پیچش میپیچد طومار زمان را تا من در آغوش تو آرام بگیرم، سوار بر قایق های انتظار،شعرهایم را میفرستم به آستان نگاهت،پارو زنان تو را میسرایند که حروف نام زیبایت نت های عاشقی و زندگانی ست،با خود میاندیشیدم امروزی که جنگل مست هوای نفسهای تو سر سبزی را درخشید، آرامش محصول قلبی ست که عشق را با تو شناخت،نمیدانم شاید شناخت تو دلیل فهم من از عشق و عشق دلیل لمس ضربان قلبی بود که آرامشش ،رقص قایق دل است بر موج گیسوانت
رضا 2/23
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |