سوختن تنهایی
سوختن تنهایی
مسافر میشود قاصدک دلم
موسیقی باد میرقصاند و جدا میسازد مرا
ساقه ها در گذر لحظه ها
میخشکند
سفر را با نت های باد در رقصم
خستگی پایکوبی های
چرخش سفر را..
میشوید رود نگاهت
تا طراوت وتازگی
جنگل سر سبزدستانت را میگشاید
قنوت دستانم
تا نوازش گیسوانت
آنجا که آشوبهای بیقراری شبانه را
میتواند به عطر نفسهایت
خواب کرد در رویای رقص،هماغوشی
در انبوه سایه ی آشوب گیسوانت
موسیقی صدای تو همچون نوری میبرد دل را
تا غسل در دریاچه ی مهربانی
آنجا که مهتاب هر شب
دلتنگی هایش را میسپارد به آب
و در آن دریاچه در میابم تو را
با ساز شعاع های نور مینوازی
موسیقی عروج را از جسم تا روح
از فنا تا جاودانگی
تو که چشم میگشایی
دشت های فاصله میسوزد
حجم آغوش های تهی لبریز میشود
از غنچه های نور
و در من تنهایی میسوزد
رضا 3/4
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |