پلک های خواب
پلک های خواب
دیشب به سیاهی گیسوانت گم گشتم،با رویاهای سپید برق نگاهت میرقصیدم و در بوسه های مستانه همچون ستیع موج از دریای خواب به آسمان خیال راه میگشودم ،شب سیاه گیسوانت میبرد دل مرا از کوچه های عطر یاس های وحشی از درخشش نور مهتاب در عبور رودهای زلال ،از پلک های بسته ی غنچه ها و تولد جوانه های سبز در آغوش شاخه ها تا آنجا که کلمه ها را راه نبود هر اشتیاقی در دلم به کمال رسید و هر جویندگی به کمال ،در تو نگریستم و در چشمان زیبای ات خویشتن را یافتم که در تو آغاز گشته و در رسیدن به تو در تقلای رقص و شور و نیاز است .دیشب تا سحر ساز تار تار شب گیسوانت نوازشگر ساز سینه ام گشت
رضا 2/30
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |