خلاصه انروز کبوترهای پارکینگ بقدری گرما بر انها فشار اورد که در پایان بایک
ساعت کم یعنی کل ساعت انها شد چهار ساعت و پانزده دقیقه و روز هیجدهم
تیر که قرار بود حسین حاج اسدالله هوا کند ان دو نفری که از طرف حاج اصغر
برای پای اب و دان رفته بودند که یکی از انها الان در قید حیاط نیست به نام
منصور دراز تعریف می کرد که شب هیحدهم که ما روی پشت بام حسین حاج
اسدالله در جای خود دراز کشیده بودیم از ساعت یک نیمه شب هوا بقدری
خنک شد که ما مجبور شده لحاف بروی خود کشیده و ساعت چهار صبح هم
نیم ساعتی باران باریده و صبح که حسین حاج اسدالله کبوترها را هوا نموده
بقدری سریع مایه گیر شده و از چشم افتاده و در میان کبوترهای او یک کبوتر بوده که یک کتش
را می کشیده در حین پرواز کردن و هر روز قبل از روز گرو نهایتا نیم ساعت پریده و
می نشسته وان کبوتر در روز گرو بالای پنج ساعت پرش کرده
تا ساعت نه صبح تعداد چهل کبوتر بفاصله ده دقیقه نشسته و از ساعت نه تا
دوازده هم تعداد دویست کبوتر نشسته و تعداد پنجاه و شش کبوتر هم بعد از ظهر
نشسته و پنج کبوتر هم نیامده و با جمع کردن ساعت کل کبوتر های حسین
حاج اسدالله پنج ساعت و نیم شده و گرو برده را حاج اصغر با مشدی گری باخته
بعد از این گرو رحیم عیسی بالا از حاج اصغر و پارکینگ خدا حافظی نموده و تا
دو سال بعد کبوترها را اقا فری اب و دان داده ولی دیگر از روی بام پارکینگ کبوتری
به هوا نرفته تا اینک یک روز حاج اصغر بی خبر از همه دوستان کبوترها را فروخته
به اکبر اروپایی در خیابان مولوی
الان در حدود بیست سال از ان روزها گذشته من و چند نفر از دوستان افسوس
از دست رفتن ان کبوترها را می خوریم و اگر حاج اصغر یک ندای کوچکی به من
داده بود راجب رد کردن کبوترها من خیلی بیشتر از پولی که از بابت فروش انها
گرفته بود را می دادم در صورتی که همه ما دوستان میدانیم که حاج اصغر برای
پول کبوترها را نفروخته و اصلا به این پولها احتیاجی نداشته بلکه از این حرفه و
بعضی از ادمهای این صنف خسته و گریزان گشته بود
در ضمن بعضی از دوستان راجب جا و مکان اقای اصغر سماور ساز از من خواسته
بودند که باید به عرضشان برسانم که اصغر اقا در ته خیابان شهباز جنوبی پایین تر
از تیر دوقلو کبوتر بازی می کردند
و اقای عبدالله دبیر هم در خیابان اختیاریه کبوتر بازی می کردند