قدری از بیماری او صحبت کردیم بعد او در دنباله صحبت دوباره از کبوتر و روز گرو
حرف به میان اورد و او هر چی که می گفت من می خندیدم بعد گفت من تاوانم
را از اقای احسانی گرفتم شما هم باید تاوان من را بدهید باز من با خنده گفتم
اقای احسانی باید از تو تاوان می گرفت تو گرو را بهم زدی علی گردن هم مشدی
بود که از تو تاوان نگرفت او با عصبانیت صحبت میکرد و ما می خندیدیم اخه
خیلی ادم با مزه ای بود مخصوصا الان که با حرص حرف می زد قیافه اش خیلی
خنده دار شده بود در همین موقع یک پرستار امد که به او امپول تزریق کند و پرستاره
همین طور که داشت به او امپول تزریق می کرد محمود اقا یک جمله ای به او
گفت که ما سه نفر هم خجالت کشیدیم و هم کلی خندیدیم در حدود یک ساعتی
ما انجا بودیم که محمود اقا چند بار پرستار را صدا زد و مدام می گفت دلم درد
می کند چند دقیقه بعد ما خداحافظی کرده و امدیم از بیمارستان بیرون
با امدن ما شادروان دچار عارضه دل درد شدید تری می شود و همان موقع او را
برده داخل اطاق عمل و ده سانت از روده های او را کوتاه می کنند
بعد از مدتی که می بیند دیگه این بیماری دست از سرش بر نمی دارد و هر
روز حالش بدتر می شود یک روز با همان حال می اید به گاراز قبلا هم با اقا
نظام قرار گذاشته بوده و همه کبوترها را می دهد به او کسی که یک پر
کبوتر هایش رابا دنیا عوض نمی کرد و اخرین خاطره با او را بازگو کنم در این
مدت چند سالی که من با او دوست بودم و با اینکه هفته ای پنج روزش را در گاراز
پیش او بودم با اینکه خیلی اصرار می کرد من یک روز برای ناهار انجا نماندم از
قضا یک روز ساعت سه بعد از ظهر رفتم انجا دیدم با یکی از دوستان مشترک
دارند نهار می خورند بعد از تعارف منهم چند لقمه ای خوردم در حین غذا خوردن
ان دوست مشترک را که بنا بر دلایلی نام او را نمی اورم با جدیت کبوتر های
نرو ماده محمود اقا را جفتی دویست هزار تومان خواست او نداد ان دوست
دسته چکش را اماده گذاشته تا محمود اقا بگه اره و او هم مبلغ را بنویسد حتی
چندین بار ان دوست اصرار کرد در حالی که در ان ایام نر و ماده خوب جفتی بیست
تا سی هزار پولش بود حالا شما مجسم کنید روزی را که با حال مریضی
و تنی رنجور از شدت بیماری امده به روی بام تا کبوترها را تحویل اقا نظام بدهد
باری ان روزی که من در بیمارستان به ملاقات او رفتم این اخرین دیدار من با
این امپراتور کبوتر بازی بود
در اینجا من می گویم کجایی ای امپراطور تا ببینی یک عده از این کبوتر دارها نه
کبوتر بازها که تازه ظهور کرده می خواهند جا پای تو بگذارندو ادای بعضی از
کارهای تو را در می اورند در صورتی که اصلا و ابدا گروه خونشان به این
حرف ها نمیخورد در اینجا است که من و امثال من می گویم دیگر هیچ
مادری همچون تو نزاید
روحت شاد محمود حاج نبی=اهنگر=
پرچم دار کبوتر بازان تا اخر دنیا