جوابیه بشعر امیر عاملی
جوابیه بشعر امیر عاملی
گم شده کی ارزشی ای بی وجود ؟
در وجود هر کسی باید که سود
ای تو بیگانه زخود با قوم و خویش
آنتن دیروزی ، و امروزه دیش
ربنا کی میرود از یاد ما ؟
ربناها ریشه ها ریشه در بنیاد ما
هر که دور است از تو نزدیک است باو
حیف نزدیکی بتو پر رنگ و بو
آری آری بوده ام اندر شباب
مطرب تنبور و تار و هم رباب
تو چه بودی ؟ عاملی در سور و ساط
حیف از آن نام امیر ای گنده لات
میزدم چه چه برای این و آن
حق دهقان را نبخشیدم به خان
شکر ایزد ساز و آوازم براه
ملتی دارم چه باک از شیخ و شاه
چون بپیوندم به این رنج و زوال
خود کنم بر گردن ملت وبال
هر گز از عمرم نبودم کاسه لیس
من بامریکا و روس و انگلیس
پیرهن چند تا نشد بی پیرهن
حرف را باید جوید اندر دهن
سایه ام فرموده بود آوازه خوان
از برای مفلسان هر گز مخوان
غصه مطرب مخور کلب الامیر
مردم ما اگهند از آن ضمیر
وقت پیری کاسه لیسی نا بجاست
حرف مفت از هر کجا باشد خطاست
ناز مارا میخرند این مردمان
میکشند پائین تو را زنردبان
تا تو باشی بعد ازین در حرف خویش
از گلیمت پا نیاندازی به پیش