خرمای برازجون
خرمای برازجون
رسید خرمای خوبی از براز جون
هر آنکس خورده آنرا گفته آخ جون
نگو خرما شکر در نزد آن خار
تو پنداری هم اکنون چیدی از دار
عسل نزدش سر افکنده است و نالان
بود او باب طبع نو نهالان
درشت است و سیاه و مجلس آرا
کند پاینده تر آذر به دارا
قدیم آن تحفه را در داخل پیت
به کنجد مینمودند جای آن فیت
میانش مغز گردو جای هسته
به استادی نهادی دسته دسته
اگر ماندی بجایی در درونش
نهادی زنجفیل و زعفرونش
چنین معجون شیرین و مقوی
برازجون را ببخشیدی ترقی
هزاران کاکو در شهر برازجون
همه معتاد این معجون بی جون
شنیدم تازگی از بهر یاران
از ین معجون روان در شهر طهران
گمان کردند که طهران هم ریاض است
و یا طهران چنین معجون نیاز است
چه منظوری در این ارسال بوده
از آن اسرار فعلا نا گشوده
ولی یک نکته ای روشن تر از روز
که این هدیه رسیده دست بهروز
گمانم فکرشان کرده چنین نشت
که گنبد را رطوبت همچنان رشت
گمان کردند که بهروزی بهروز
بخرمای برازجون بسته امروز
از این رو بسته را در بسته دادند
رطب را چیده و با هسته دادند
رطوبت گیر خدام وفادار
شفای عاجل است بر مرد بیمار
خدا قوت دهد این دوستان را
که تا کیوی بکارند بوستان را