علوم و فنون 2
علوم و فنون 2
خواهم دوباره با غزلی شادتان کنم
از کرده ها بگویم و دلشادتان کنم
کاندر علوم ظاهره استاد و ماهرید
باید که از فنون نافعه آگاهتان کنم
اما چه فایده ز فنونی که نا بجاست
ترسم نتیجه را بگویم و گریانتان کنم
ای دوستان تازه به این محفل آمده
باید به راز انجمن آگاهتان کنم
گویم از آن سه عزیزی که رفته اند
از هجرشان سرایم و نالانتان کنم
پرگو ضیاء ریزه دگر نیست بین ما
از گفته ها ش گویم و خندانتان کنم
محمود خوش صدا که عشق نظامت همیشه داشت
حالا اگر رسد دوباره خبر دارتان کنم
رفته المپیاد همایون خوش لقاء
گفته که با مسابقه ای شادتان کنم
آندسته رفته اند و شما تازه آمدید
باید که فکر بکر باحوالتان کنم
وقت معرفی است بگوئید نام خویش
تا روی سنگ دفتر خود حکتان کنم
بر لوح ذهن خویش نوشتم ز اسمتان
هرگز مباد بنده فراموشتان کنم
گفتی رفیعی ام من و قدت گواه نیست
بنده چگونه رفعتتان را بیان کنم
داریوش نازنین تو به این اسم خوشتری
خواهم بزیر آب رفته و فریادتان کنم
اما تو نا سفید که گفتی سفیدی ام
دلخور مشو اگرکه ترا رنگتان کنم
وحدت اگر نبود در این جمع نازنین
من کی بدم که توان جمعتان کنم
ترکی رسیده از ره و گفته سیامکم
در آرزوی اینکه شبی ترکتان کنم
گفتم ز دوستان جدید آمده ولی
باید ز رفتگان قدیم یادتان کنم
روحانی ای ملیحه تنها در این میان
دستم اگر رسد بخدا مردتان کنم
ای شاهرخ عزیز تو برو چرتکی بزن
شخصا خودم بیایم و بیدارتان کنم
روح الفدای نقشه کش ما بقایی است
فرموده است که زیر عمل داغتان کنم
قربان جملگی که رئوفی چه قابل است
گاوی خریده ام که بقربانتان کنم
بمناسبت دومین جمع علوم و فنون سال 1373