همکلاسیهای روحی
همکلاسیهای روحی
باغبانی است در اینجا که زمینی دارد
ابر رحمت به تمامیت آن می بارد
باغبان باغ بصد شوق نگه میدارد
صبح پنجشنبه در آن سبزه و گل می کارد
گل آزادگی و سبزه اندیشه پاک
دست " آزاده " و این ماء معین و دل خاک
سبزه ها سبز ترند سبزی هر ریحانند
نجم بازغ بسراپرده این کیهانند
جملگی عاشق صادق همه دلداده و شاد
ساطع و لامع این حلقه نورا " بهشاد"
دل او غرق سرور خوش قد و بالا و جوان
پر ز احساس و انرژی و پر از تاب و توان
باغ ما داخل دنیاست در آن دنیائی است
که در او ذوق و هنر منبعث از دانائی است
گرچه دنیا جهتش روی به لا مذهبی است
فکر " دنیا " شب و روز ذکر خداو نبی است
" آرش " آن مرد کمانگیر بلند آوازه
توی این باغ پی تیر و کمان تازه
بکمانش زهی از تار فضیلت بسته
و از آن درک و بصیرت ز رذیلت رسته
مژده فتح بزرگی است در اندیشه ما
بیستون می شکند از لبه تیشه ما
" مژده " بخشیده بما مژده این فتح و ظفر
همگی همره و همخرج در این سیر و سفر
سفر عشق به پیش است و مسافر " فرهاد"
تیشه اش تیز دلش گرم و لبش در فریاد
تیزی تیشه اش از صیقل اندیشه اوست
فکر اصلاح جهان است که این پیشه اوست
آنکه فرهاد زمان دربدر کویش بود
یا که خسرو بهواخواهی یک مویش بود
به چرا خوانده مرا داخل این باغ سئوال
نکته هایش همه شیرین شده از استدلال
گرمی جمع زشیرینی " شیرین " باشد
که اسیرش پسر رستم دیرین باشد
وحدتی هست در این حلقه و از لطف خداست
وحدت خلق مپندار از این حلقه جداست
این همه شور و صفا .مهر ووفا نعمت اوست
" وحدت " حلقه ما در گرو حشمت اوست
همه در آرزوی وحدت نوع بشریم
آرزومند رضای پسر و آن پدریم
آرزوی همه این است که جهان بر گیریم
از رذیلت بگریزیم و فضیلت گیریم
همه خلق جهان تشنه تعلیم بهاست
آرزوی همه دنیای پر از مهر ووفاست
گلخن از فیض تعالیم بهاء " گلزار " است
چه پسندیده متاعی که در این بازار است
دیو تقلید و خرافات در این عصر بدیع
شده افرشته تحقیق در این دور بدیع
با پر و بال فرشته بپریم تا ملکوت
معنی تازه ببخشیم به فریاد و سکوت
همچو " ناهید" درخشنده و تابنده شویم
هریکی کشور دل را شه پاینده شویم
همچو " پروانه " اگر معنی گرما کردیم
یا فنا را زدل شعله تمنا کردیم
میتوان آتش سوزنده شد و آتش زد
مثل پروانه در این حلقه نورا پرزد
یا " مونیکا " شد و از دوری این راه نگفت
همه راه بپیمود و دراین راه نخفت
آنکه از دور رسیده است بما نزدیک است
خواهر مژده و این مژده بفال نیک است
دل ما گرم بگلهای قشنگ باغ است
باغ ما گرم از این آتش "امرالله" است
کار " آذر " نه فقط تابش و آموختن است
بلکه در لازمه ذات وی این سوختن است
آنکه در سیطره دارد همه امرالله
در عوض جای دگر تاج سر امرالله
گفتم از سبزه و گل هیچ نگفتم از خویش
مات خوبان کلاسم چه باکم از کیش
کیش من دیدن زیبائی و عاشق شدن است
سفر از مبداء بودن به مسیر شدن است
آرزویم همه توفیق عزیزان بهاست
داروی این همه آلام جهان نزد شماست
اسامی داخل گیومه نام و یا شهرت همکلاسیهای عزیزم است در کلاسهای روحی