علی اکبر و خدیجه
علی اکبر و خدیجه
لغات و اصطلاحات این شعر آرانی است وعلت سرودن انهم صرفا برای بکارگیری لغات بوده بجهت ماندگاری انها
....با طلب مغفرت برای روح پر فتوح پدر بزرگ و مادر بزرگم علی اکبر و خدیجه
می خام از قدیم ندیما بی شی نم دم بزنم
شاکی سفتی تو گوش غم و ماتم بزنم
هه مه وردارم و کلفوت و بیام الو کنم
آتشو همور کنم بپنگونم ،ولو کنم
اگه خی تونس بی شی نی خی فمید من چی میگم
اگه خی خاس که بری چیز زیادی نمیگم
بذار تو آله بوقت آلوی زرد تگدا
تا گلیزت نکنه تر نمد و این شمدا
گولی گولی نکن اون چلمتو اسکنجه بسه
بولیسون بره تو اونیکه مثل عدسه
پل بگیر لحافتو بالا بکش تمبونتو
وا گسخ بده یه کم اون بی صاحب زبونتو
دلتو منده بی شین ای کنجه تو تنگ دلم
جون من برات بگه یه وخ نگی که من چلم
وانلقشیده پاهام سرم نخورده به زمین
هنوز عقلم سر جاشه به امام آخرین
عروسی و نتایج آن
قدیما چند سال پیش بابا بزرگ
جخدی کرد رفت خونه مامان بزرگ
علی اکبر و خدیجه دوتائی یار و انیس
بدون هندات پیش و بدون حرف و حدیث
این دوتا نه تا شدند با درد سر
با سه تا دختر و چارتاهم پسر
صادقه اولی بود ،کبرا و نعمت اومدن
گیلان و اسفندیار ،رضوان و حشمت اومدن
صادقه عروسی کرد با دختر آقا حسن
بدون رو تختی و پا تختی و چوسن فوسن
عمه کبرا را دیدند با قند و قوری چایی
گفتنش مبارکه کبرا خانم پسر دائی
عمو نعمت که دیدش کبرا عروس داییه
دست گذاشت رو کبریا که دختر ذکائیه
عمه گیلان آمد و شد زن فرزند عموش
عزیز گل بسر چله دوان خامه فروش
عمو پولداره ما دختر صباغو گرفت
خواهر عبدالله خان نعمت بی باغو گرفت
آرونه و یک عمو اونم عمو اسفندیار
آبگوشت مورچه اش جون میده با ماست و خیار
توی این بگیر بگیرا توی این جابجایی
عمه رضوان رئوفی شده خانم رجائی
شارقی دخترشو داد به عمو حشمت ما
شاخ درآورده بودن دشمنو از شوکت ما
داخل خانه و وضعیت آن روزگاران
علی اکبر توی کوچه دکون عطاری داشت
خدیجه نخ ور میکرد با بابا جون همکاری داشت
سر کوچه شتر خون خونه شون دالون داشت
داخل خونه طویله دو سه تا سالون داشت
از تو دالون که میرفتی میرسیدی بحیاط
بوی نون تازه میخورد به دماغت نه بیات
که وونی داشت بابا جون قد یه گیتار دراز
مشته را میزد به اون صداش میرفت راه هراز
ننه جون نالی را میشکافت بابا جون پنبه میزد
وقتیکه خسته می شد یه سر خونه عمه میزد
بابا جون چرخجه داشت تا دوشکیاش ور میشدن
یه پوشی آبش میداد آب ملول تر میشدن
گاهی وقتو میگورید گندله ها خسته میشد
یه پکی میزد بسیگار و چشاش بسته میشد
زندگی این قذه پر پیچ و خطرناک نبود
مالا پاک بود همگی اینقذه ناپاک نبود
یه قفیس زمین و یک خونه و یه سرجه آب
هرکی داشت بس بود براش میگفتنش برو بخواب
یارو که بش میخاوید زمینشو زمین جلو دارش نبود
قنج میزد ته دلش غصه ابودارش نبود
یه میلاخ بود تو اطاق رختو روش آونگو بود
دست هر پیرزنی هفت هشتائی النگو بود
مجری بود توی پسو مشرفه جاش توی حموم
یه دونه قرقرچه بود تو کنج طاقچه عموم
ننو بود کنج اطاق پریسکه ها توی هوا
یه شمالی میومد انگاری از پیش خدا
نون خشک خونه را کلوچ کلوچ ما همه مون
قر میدادیم روز و شب با تنقولای ننه مون
ننه که میخواست بزاد میگفت باید دعا کنم
نمیرفت پیش حکیم بگه میخوام توا کنم
مثل جون بچه را دوست داشت نمیخواست توا بشه
اینقذه پیاده میرفت که پاهاش گوا بشه
ننه جون مقراضی داشت با یه جوالدوز بزرگ
ما مثل بره بودیم جوالدوزه کله گرگ
ننه جون کیبنو بود جا خوش میکرد پای اجاق
بابا جون صداش میکرد آی با توام از تو اطاق
با توام اسم ننه خدیجه بود بابا فقط صداش میکرد
از تو صد تا زن و مرد با این کلوم جداش میکرو
پشگلو دور اجاق دوری کنار سفره بود
گوشت یخ زده نبود شیشک بودش تو بورمه بود
گوشتو بی دنبه بودن اینهمه چربی کجا بود
رنگا ایرونی بودند رنگای غربی کجا بود
شب عیدا که میشد بوی پلو تو کوچه ها
خنده را میشد ببینی رو لبای بچه ها
زندگی تو اون روزا بی دغدغه هم ساده بود
توی هر خونه اقلا دو تا گاو ماده بود
گاوا شیر میدادن و روشیر و سر شیر میدادن
آدما میخوردن و دل به دل هم میدادن
توی پشکم خونه پچ پچی بود دم میدادن
وینمه شید میشد و کنار هم لم میدادن
چاشته چند تایی انار از توی سرداب خونه
میذاشتن تو مجمعه که بخورن دونه دونه
انارا پوسیده بودن یه اله شم وا رفته بود
ان،اری باغبونه از رو اونو راه رفته بود
گایده ضیق بود انارا اصلا نمیشد بخوری
گایده هم اونو دغس داشت نمیشد که ببری
ننه جون قالی نبافت ریشه جفتی هم نزد
مثل هر خاله زنک حرفای جفتی هم نزد
حصه داشتش ننه جون تا دوشکیاشو ور میکرد
سر میزد به بچه ها و شولی را هم ور میکرد
کار و کچونش زیاد بود ننه جون توی خونه
کشکی کشکی نمی شد آدم خروسش بخونه
تو ی پاکیزگیو هیچ چیزی را کم نمیذاشت
کسکلیجو ور میداشت گاوه یه تپه جاش میذاشت
سر ظهر سفره را مینداخت تو اطاق پنج دری
رو زمین کنار هم نه میزی بود نه صندلی
دولا آب میکردنش آب خنک از سر چاه
آب یخچالی نبودش سر سفره هیچ کجا
آب چایده سر سفره جای پپسی کولا بود
خوردن سوسیس و کالباس کار ادم خولا بود
وای بحال ننه جون اگه وشیل میشد غذاش
بابا جون حقشو فوری کف دستایش میذاشت
فیومه تو کار نبود میرفت و کنجی ور میرفت
میومد وقتی میدید آب سماور سر میرفت
بعد خورون نهار تو سردابو میخوابیدن
با اینکه کولر نبود با یه شمال میچائیدن
چایدگی بود اون روزا سده میکرون بعضیا
دکتر حکیم بودند بی کبر و بی رنگ و ریا
چندتائی سه پستون و چند تائی هم گزانگبین
گل گاو زبونی بود با مثقالی ترنجبین
پا به بیرو هرکی داشت چند تا انارش میدادن
حب تب بر که نبود تبدارا بادش میدادند
با یه کم دوا گلی زخمو درش بسته میشد
نبودش زخم زبون دوستیها پیوسته میشد
تمبون خیلیا چارتام که میشد آدم بودند
آدما از قماشی داخل آدم بودند
باخسوره پیش خس رو چوسی و چاپ نمیرفت
گورمشم اگه کلوف بود مالشو قاپ نمیرفت
شملو عین مو ملحم توی ده ولو بودند
با یه کاسه شیر و سرکه دو سه شب تلو بودند
جرات وشکی گرفتن هم نداشتند شملو
پسله امنیه ها تخسی میکردند شملو
کسی سسن نمیشد تو رودخونه شلو بره
یا که تو حوض خونه وجو کنه جلو بره
با تیونچه و کماجدون یه تیارتی بود تو مردم
نمی پختن نون واها نون مگه نونهای گندم
روز نهم محرم همه جا روضه خونی بود
توی حلق روضه خونها یه بلند گوی سونی بود
نون عباسعلی بود نون زرد و چرب و شیرین
که میدادنش بمردم بروال رسم دیرین
چشته اون نون تازه تا ابد یادم نمیره
میدونم یادم میمونه مگه این دلم بمیره
حالا ما خیلی زیادیم بچه ها نوه نتیجه
بین ما که نیستند علی اکبر و خدیجه
میدونم توی بهشتند عکسشون تو قاب دلهاست
روحشون قرین رحمت یادشون همیشه با ماست