در قیامت زمانی است...
در قیامت زمانی است...
در قیامت زمانی است که آدمها فریاد می کشند : ظلمت نفسی. و این بحرانی ترین و حسرت بارترین زمان حیات یک فرد است. زمانی که آدم می بیند که آنچه بر سر خودش آورده به دست خودش بوده با اراده خودش بوده خودش خواسته خودش اجازه داده خودش مقاومت نکرده خودش فکر نکرده و ...خودش خودش خودش. و این حسرت خود جهنم است و نیازی به آتش خداوند نیست. این حسی است که من دارم.
حالا وقت بخشش است. اما این بخشش قدرت می خواهد. در دعای کمیل از خدا این قدرت را می خواهیم. خدایا من بر خودم ظلم کردم اما تو بر من ببخش. به این معنا که کمکم کن خودم را ببخشایم و جبران کنم.
چه چیز را ببخشایم؟ عمری که هدر شد، وقتی که رفت، شخصیتی که تحقیر شد از جانب من و صبری که نکردم، توکلی که نکردم، اعتمادی که نکردم، داشته هایی که درست استفاده نکردم ، ناشکری هایی که کردم و ...
دومی را قبول دارم. من اعتماد و توکل و صبوری و سکوت را تازه دارم می آموزم. اما وقتی از من تلف نشد شخصیتم تحقیر نشد ... همه حواسم بود دلی بخاطر ما نشکند در اوج عصبانیت و دلشکستگی با دیگران خوب برخورد کردم. در اوج ناامیدی و دلشکستگی پناه دیگران شدم. از درد به خودم پیچیدم و اشک ریختم اما با دیگران لبخند زدم . حواسم بود که ناکامی ام عصبانیت نشود و بر دیگران فرود آید. از این لحاظ به خودم نمره خوبی می دهم.
من نمی دانم خدا چیست؟ فریب است یا حقیقت. نمی دانم قران کلام کیست اما برایم مهم نیست. وقتی به اعماق وجودم نگاه می کنم در خالص ترین لحظاتم می بینم به کسی برتر از خودم متصلم. کسی که من را بهتر و برتر از این که هستم می خواهد. کسی که می خواهد پایم را از لجن دنیا بیرون بکشم و به سمتی بروم که درختان اقاقی پیداست. کیفیتی که حس می کنم نوعی سبکی اس.
معنی اش این نیست که دلم خون نیست معنی اش این نیست که تنها نیستم معنی اش این نیست که از ناراستی اش قلبم نمی سوزد معنی اش این است که الان می توانم این سوختن را در سکوت تحمل کنم تا باز هم رسوب و لایه ای از زنگار این دنیا از من حذف شود. من خودم این آتش را می خواهم. می خواهم روزی برسد که او و دیگران برای من فرقی نداشته باشند و او هم بشود همان آدمی هایی که زمان دل شکستگی هایم پناهشان بودم. خودم به کی پناه ببرم؟ من کسی را ندارم. جز آنچه خدا می نامندش و من نمی دانم چیست. فقط می دانم خیلی موقع ها بیقرار سجاده ام هستم و هر وقت چاره دیگری برای آرامش نمی یابم به خودم می گویم وقت نماز نزدیک است.