سه شنبه ها با خودم
سه شنبه ها با خودم
سه شنبه ها با موری نام کتابی است که در حوزه کتابهای خودیاری با تاکید بر اهمیت زمان حال نوشته شده. اسم کتاب را نوشتم که بگویم از سه شنبه تا حالا چقدر حالم بد بوده. نوشته های این مدت را که نگاه می کنم انگار عصبانیت و خشم از آن شعله می کشد. دیروز عصر اما آرام شدم.
دیروز عصر داشتم فکر می کردم چرا اینقدر ناآرامم. من که خوب بودم. خیلی هم خوب. همکارم پنج شنبه او را دیده بود و او هم یک جلد از کتابی را که برای من نوشته بود داده بود به او. البته اگر من جای او بودم چنین کاری نمی کردم ولی او جای من نیست و البته نمی شد کتاب به همکارم بدهد برای من نفرستد. بیشتر حالم بد شد.
وقتی داشتم مصاحبه ها را برای مقاله ام بررسی می کردم در چند جمله از خانمی که با او حرف زده بودم حرف از بخشش آمد. همین بود. یادم رفته بود برای فراموش کردن و کنار آمدن با این مدل اتفاقها باید بخشید و گذشت. نبخشی فکر بی انصافی ماجرا و انتقام روزهایت را زهر می کند. یادم افتاد که من او را بخشیده بودم بخاطر خطاهای انسانی اش و خودم را هم.
سه شنبه هفته پیش که با دوستم رفته بودیم جمشیدیه و او از زندگی ده ساله اش تعریف کرده بود من آزرده شده بودم که تا دیروز طول کشید. حجم بی انصافی شوهرش و انفعال دوستم من را واداشته بود که ناخودآگاه فکر کنم من نمی گذارم ماجرای من اینطور شود و من انتقام می گیرم. در ذهنم مدام صحنه هایی را تصویر می کردم که او را تحقیر می کنم و چون می دانستم این اتفاق به این زودی ها نمی افتد بیشتر احساس درماندگی می کردم. به همین سادگی در دامی افتادم که چند روزم را ناخوش کرد. دیروز که یادم افتاد مسیرم کجا بوده و بیراهه رفته ام آرام شدم. مثل یک شربت خنک در گرمای تابستان.
من او را رها کردم.. بخشیدم. دیگر نمی خواهم ببینمش. قصه من و او تمام شد. حالا طالقان و باغ فردوس و آبشار برگ جهان در پاییز امسال را در برنامه ام دارم نه او را. او تمام شد و این سهم او از زندگی من بود. بیش از این فکر و انرژی و روزهایم را به او نخواهم داد.