چیزی باقی نمانده
چیزی باقی نمانده
چیزهای زیاد از تو در من تمام شده. اما یکی که از همه مهمتر است خیلی زیادتر تمام شده و آن حماقت است. غیر از محبت در عاشقی باید احمق هم باشی. تا بتوانی تحمل کنی کم لطفی ها را، بی مهری ها را، قولهای بی عمل را،... این حماقت در من بدجور تمام شده. نمی توانی با دو بیت شعر و چند عکس من را بلرزانی. من دیگر دختر دیماه نیستم. من آفریده بهمنم. از ماه تولدم پیداست که ناگهانی می آیم و ناگهانی بهم می ریزم و ناگهان خاموش می شوم. من خاموش شدم. موی آشفته و دل پریشان تو برای دو روز است و از بامداد روز سوم دوباره همان می شوی که همیشه بوده ای.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |