خنده های از ته دلم را گذاشته ام برای شنبه ای که هنوز نیامده .بهترین لباس هایم را هم ، منظورم آن پیراهنِ بلند قرمز است که تاحالا برای هیچکس نپوشیدمش . حتی از همه پنهان کرده ام که چقدر به صورتم می آید که موهایم را از فرق جدا کنم. یک لاکِ سرخابی و ماتیک هماهنگش را هم خریده ام . یک کفش پاشنه بلند هم خریده ام که از اول بلد بوده چطور از یک پای معمولی ، پاهایی کشیده و تراشیده بسازد . یک گردنبندِ ظریف ... از آنها که حتی با یک عشق بازی ِ آرام و عاشقانه ، شاید زمانی که پهلوان دوران ها دارد نوازشم میکند پاره شود و از گردنم بسرد و بعد و بعد ....
میدانی ؟ من حتی یک جعبه ی کوچولوی سوهان قایم کرده ام که پر از یادگاری دوران بچگی ست . سنگ های یه قل دو قل ، تیله های علی ، پاسوری که تک دلش را با قیچی درآورده بودم برای اینکه "م "بدهد به پسرعمه اش ، یک انگشترِ بدل که وقتی هشت ساله بودم برایم از مکه سوغات آوردند ، اولین نامه ی عاشقانه ای که او ... توی ده سالگی توی کیفم انداخته بود ...
راستی میدانستی من همیشه یک عالم شکلات تلخ توی کیفم دارم ؟ میدانستی یک گیره ی بغل سر دارم که رویش یک عالم گل رز دارد و وقتی میزنم کنار سرم میتوانم برایت یک معشوقه ی سیه مو باشم که موهایش بوی رز میدهد ؟ میدانستی کیک پختن را یاد گرفتم که بتوانم آمدنت را جشن بگیرم ؟ میدانم راهت دور است و وقتی بیایی آنقدر خسته ای که مرا بوسیده ، نبوسیده روی مبل خوابت میبرد . آن وقت من مثل کدبانوها دست بکار میشوم تا برایت یک کیک شکلاتی درست کنم و رویش مربای توت فرنگی که دوست داری بریزم ... بعد تو از خواب بیدار شوی و پاورچین پاورچین بیای و منِ غرق در زنانگی را از پشت بغل کنی ...
میدانم خیلی پرحرفی کرده ام ولی بگذار این را هم بگویم که یک چترِ آبی هم خریده ام . که وقتی آمدی گرما و سرما نتواند قدم زدن های عاشقانه مان را به تعویق بیندازد ..
اینها را نوشتم که بگویم من کلی برنامه ریخته ام برای آمدنت . کاش پا بجنبانی، که تمام این هایی که برای آمدنت مهیا کرده ام جان به جانشان کنی از بین میروند ، حتی آن چتر که جنسش از پلاستیکِ دیر تجزیه شو است . من و پاهای ترشیده و لب هایی که برایت نمک سود کرده ام که جای خود داریم ...