امشب که درد دارم همه اش به این فکر میکنم که واش توی بچگیمان سلطان قلب ها و باغبان ندیده بودیم ، کاش قمیشی نخوانده بود : من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم ، بشینم یه گوشه ی دنج موهای تورو ببافم ... کاش معین ... کاش داریوش ... آخر این ترانه ها کجا و واقعیت زندگی ِ ماشینی ما کجا ؟نمیدانم هنوز مردی پیدا میشود که حوصله اش بگیرد موهای زنی را ببافد و روبان قرمز ببندد بدون اینکه لمسش کند ؟ مردی پیدا میشود که بفهمد وقتی زن ها درد دارند ، درد دارند ، هوس هماغوشی نمیکنند ، دلشان نمیخواهد بیرون بروند ، حرف بزنند ، غذا بخورند ، زن ها وقتی درد دارند فقط درد دارد . این ترانه ها انتظارات مارا بالا برده اند . از مردهایی که سرشان شلوغ است ، از مردهایی که خسته اند ، بی حوصله اند ، گاها هوس بازند . امشب دارم فکر میکنم کاش میشد با این ترانه ها دخترها را تا عرش نبرند و با واقعیت به فرش نکوبند...