گریه ای که این روزها به شکل خشم در من ظاهر میشوم
اشکی که مرا نریختنش٬
میکشاند تا آنجا که کتک بزنم کسی را که دوستش دارم
میکشاند تا آنجا که سرم را کوبیده به دیوار و غرق ِ خون ببینم و ...
درست مثل زامبی ها به دنبال بو میروم
بوی گوشت تازه .....
سراغ برگــــهای خالی دفترچهام را میگیرم..
دور بمانید ...
این روزها آنقدر خطرناک شدهام ... که او حتی رویش را از من میگیرد
محبتش را
دستانش را
خالص بود ... چه شد ؟ چه بر سر ِ ساترای ِ جنگجو آمد ؟
هیچـــــــــــــــــکس نمیداند ...
هیچ کس ....
پست زیر خطاب ب منه :/
-------------------------
مثل همیشه چشم براه اومدنتم...
مثل همیشه آینه رو برای اینکه خوشگل ترین دختر دنیا برات باشم کلافه کردم...
صدای موزیک اتاقم لحظه ای منو از تو جدا نمی کنه...حتی ساعت اتاقم بی تابیتو می کنه...درو که باز می کنی در رویاهای سیامو می بندی...صدام می کنی و من غرق تو می شم...
چقدر اسمم با صدای تو زیبا می شه...بوی تو همه جای اتاقمو گرفته...حتی تنهایام بوی تن تورو می دن...به دیوار سرد اتاقم تکیه میکنی...دستاتو می گیرمو می زارمشون رو طاقچه ی دلتنگیام...به چشمات نگاه میکنم...امشب چشات باهام غریبن...
تو عاشق چای و سیگاری...برات یه زیر سیگاری میارم..."امشب بهم قول بده کمتر به سیگارت بچسبی"...منم که همه ی حرفاتو نگفته می دونم..."سیگار کشیدن تو سرما خیلی می چسبه"...سر تو می زاری رو زانوهات...به خاکستر سیگارت نگاه میکنی...من کنارتم و فارغ از اینم که تو ؛ تو فکر رفتنی..."
ساترا امشب چته"!...با سکوتو دود سیگارت به چشام نگاه میکنی...و داریوش هنوز می خونه..."اگه چشمات بگن آره هیچ کدوم کاری نداره"...و من غرق شکنجه شدن برای تو می شم...انگار دستام سرده سردن...انگار چشمام تاریکترین شب دنیاست...
هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روزی تو مال من بشی...بین همه ی آدمای این شهر شلوغ و مردم فریب...من تو رو دارم و هیچی کم ندارم...ساترا هیچ وقت منو تنها نزار...بهم قول بده...
نمی دونم می خواستم چیو ثابت کنم...نمی دونم به چه دلیل...اما باید تنها بمونی...عشقم قبل رفتنم..."یه زیر سیگاری لطفا"...