من قراره بیاییم پناهم ده شاه
قرار است خادم عاشقانت باشم بالاخره قبولم کردی
توبه مرا بپذیر که خسته از عاشقانه نوشتن هام
دلم میخاهد گنبدت را تمیز کنم
لایق وصل تو که من نیستم اما دانه ریز کبوترانت که میتوانم باشم رضاجان
تو مرا بپذیر توبه میکنم از خودم توبه میکنم از عشقش عاشق تو میشوم رضاجان
همه زندگی را صرف عشقت میکنم
من تمام زندگی را صرف انسانی فانی کردم غافل که تو معشوقی هستی بی وداع گفتن
برای عشقت قول میدهم الکل نخورم برا عشقت فقط خادمی و گریه مردانگی میکنم
مرا بپذیر میدانم لایق خادمیت نیستم رضاجان اما تو ضامن اهو شدی ضامن من هم باش
همه زندگی و مال اموالم هدیه به بی پناهان تو مرا بپذیر
مرا بپذیر ای تو که حرمت ملجا همه درمندگان هست
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
که خستم از عشق یک انسان فانی
معشوقی تازه میخواهم که تو در تمام روزهایم باشی
معشوقی که تو باشی رضا جان