هرزگی افکارم را به پای فاحشه گیم نذار... میگن تازگیا دست خورده شده ..شایه است!توباورنکن حرف هایشان را...
تو که میدانستی مستیت هرزه ام کرد!خماری و التهاب چشمان سرد تو تشنه ام کرد...ومن بازهم بی اختیار شده بودم
بی اختیار شده بودم در جذب نگاهت...وباز هم سکوت کردم!سکوتی بلند تر از فریاد های بی اختیاری هایم ...
تو چه میفهمی از جادوی نگاهت؟!تو چه میفهمی که توانم نبودمقاومت در برابر نیاز های تو...تو فقط لرزش دستانم را دیدی خم شدن کمرم را و نگاه مضطرمی را که سایه چشمانت شده بود ..!
لعنت به من منی که ایستاده ام بر رد پاهای سست تو!
جایگاه من اینجا نبود.. منکه مثل تو شبگرد و هرزه دلی نبودم..
من..من بودم با یه حس غریب که نفهمید برای چی خواسته شده !نیازت شنیدن فریاد های من بود و نمیدانستم وجود مستت عریاتی هایت را نمیبیند !تو نمیدیدی
من پر از بغض و خشم بودم و پاکی ام ملعبه دستان تو شده بود..
متنفرم از لب هایی که مرا حس میکرد بی انکه چشم هایش مال من باشد
گفتی عشق بازی است و من مهره ای در هوس بازی هایت
تمام میشوم از تو و کم میشوم از خودم ..ورق بازی در دست توست...حکم هم با توست. برگ برنده ام تو بودی ... که در اتش نفرت وجودم سوختی ..!
من که با بردنت مخالف نبودم..
من که همه حکم زندگیم تو بودی ...این بود سزای سکوتم..!
جایت خالی..
انقد سرزبان ها افتادم که همه با اسم فاحشه مغزی منو میخوانند...جایت خیلی خالیست
ارام تر صدایم بزنید..میترسم قلب الوده ام بیدار شود و قصاصم کند بابت همه کار هام ...
خیالت اوار میشود بر سرم و پر میشوم از فریاد هایی که که تو را باعث همه هرزه گی هایم میکند..!
ولی خودم را از تو بیشتر دوست دارم... من فقط خودم را بخاطر نیاز هایت فروختم و تو همه را به من فروختی ...!
حوصله ام سر رفت از بیهوده فکر کردن به تو و افکار سرطانی مزخرفی که تو به جانم انداختی ...این بار من به جای تو مست میشوم ...
مگر نرخ خورشید چقدر است؟؟؟
دلم تنگ شده برای ساده دل بودنت ...
بیا که تمام وجودم از ان توست ..لبخند پر نهرت برای من!
بیا محص رضای خدا خودت شو ..من که از خود بودن افتادم..
بگذار باز هم نبض و طنین نفس هایم وابسه به مزه زدن چشمانت باشد..!!!
اشک های من مال تو..دیدگانت مال من... تو فقط برو ..!
فاحشگی افکار من لیاقت تو نیست .. برو ..
من در خود حل میشم با تندیس خوش بختیت ..
تو را چه باک که بعد از تو من میمانم و افکار بی دلیل!
من همانم ... ای دوست ! تو که بروی جا برای خیلی ها باز میشود..برو
از دور برایم دست تکان بده.. من باور میکنم که خیلی وقت است تورو در این نزدیکی ها گم کرده ام
باور میکنم ...