ایا بعد اینم میتونه؟
یا گرم احساسات و دلسوزی قرار گرفت؟
نمیدونم میشه گذشته رو باهاش از بین برد و از نو شروع کرد
ایا تموم میشن خاطرات و زندگی جدیدی شکل میگیره؟
نمیدونم
زمان فرصت رو بهم بده
او زیباس میتواند شهری را بنا کند و به ان افتاب و دریا ببخشد
صورت و دستهایش میتواند مرا متولد کند
من جز او چیزی درباره گذشته سخن نگفتم
اورا در میان اشک هایی که ریختم شناختم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخن ات شعر است
خاموشی ات شعر
و عشقت آذرخشی میان رگ هایم چونان سرنوشت.
مرا به خود نشان دهید
روسپیان تماشایی شهر!
که ایا او ناجی هست یا مسافر؟
ایا بعد هفت سال میتوان دوباره خوابید و با نفسش بیدارشد؟