در خاطراتم سرک میکشم...
چقدر از کلماتی ک دوسشون دارم جا موندن...
نمیدونم چرا...
اما میدونم حالا میخوام برای تو بنویسم...
گوش کن...
ساده میگم این روزا خودم نیستم...
شایدم تازه خودم شدم...
هر چی هست اون من سابق نیستم...
اما این حالو دوست دارم...
برای اثبات خودم فقط قلمو کاغذ لازم دارم...
مینویسم چون هستم...
دلمو برات کنار گذاشتم...
اما هنوز حرفمو نگفتم...
من...
من...
گاهی کلمات هم مفهومی ندارن...
به نظرم توی همه این حرفا میخواستم بگم...
دوستت دارم...
به همین سادگی...
چقدر از کلماتی ک دوسشون دارم جا موندن...
نمیدونم چرا...
اما میدونم حالا میخوام برای تو بنویسم...
گوش کن...
ساده میگم این روزا خودم نیستم...
شایدم تازه خودم شدم...
هر چی هست اون من سابق نیستم...
اما این حالو دوست دارم...
برای اثبات خودم فقط قلمو کاغذ لازم دارم...
مینویسم چون هستم...
دلمو برات کنار گذاشتم...
اما هنوز حرفمو نگفتم...
من...
من...
گاهی کلمات هم مفهومی ندارن...
به نظرم توی همه این حرفا میخواستم بگم...
دوستت دارم...
به همین سادگی...
عینکی از شعرهای تو بر چشم گذاشته ام
و به کشف جهان رفته ام
به جهانی دیدنی
و دوست داشتنی!
از تو آموخته ام
که پرنده بی امید نمی خوانَد
و عشق پشت چراغ قرمز نمی ماند!
برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد؛
چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد...!
و ساترا منتظر طلوع چشمای تو
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |