زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی...
بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسبهای خسته
بر ارتفاعات تو له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست
مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها سی و دو حرف دارد
و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!
دنبال یه چیز غیر باور در تو هستم اما حسش میکنم
باور دارم که روی زمین هست...
این که یک روز با تو تا خود معبود هستم در انجا دنیایی را میابم بیشتر به شکل احساسات و الهامات و خواسته های تیره تا حقایق و اعمالی واقعی...
همه این کارا ب چه چیزی ختم میشه...
تزیین باغی شبیه بهشت که تنها من دگر ارزو رفتن ازش رو ندارم...
و من عاشق تو...